حسرت
هرچیزی زمانی دارد ... نفسم هم که باشی ... دیر برسی من رفته ام...
حسرت از بودن آن کس که نبود...
حسرت از دادن دل...
حسرت از قلب ترک خورده ...
حسرت از این ، من بی او مانده نبود...
حسرت از جایی بود
که دلم بست امید ...
دیده ام ماند به راه ...
که دلم سوخت برای او و احساسی که....
مرده بود درمیان یک دل ....
حسرت از باور بود ...
باور آنچه که راست پنداشتم ...
و فقط بازی بود ....
و فقط بود دروغ ....