امشب شب جمعه هست
مثله تمام شبه جمعه دلم می گیره
ولی امشب شبه جمعه با شب جمعه های دیگه کمی فرق داره
نمی دونم چم شده
دلم می خواد داد بزنم بگم خدا کجاییییییییییییییییییییییییییییی
آخه می بینی بندت چه قدر بهم ریخته
به کرمت قسم خیلی خسته ام
دلم می خواد بمیرم
دل می خواد یه طناب دار بزارم دور گردنم و .......
آخه خدا جون چرا آدم ها این جورین
چرا؟
این یکی اون یکی رو جا می زاره
اون یکی این یکی رو سرشو کلاه می زاره
این یکی به اون یکی خیانت می کنه
آخه آخرش چی؟
آخرش چی؟
آخرش چی؟
چرا دایی من این جوری می کنه
چرا همه حرص دنیا رو می خورند
حرص زمین و خونه و...
اخه یکی نیست یه این ها بگهکه بابا همه ی این ها رو باید بزاری بری
خیلی داغونم خدا خیلی
حتی نماز هم برام اثری نداشت
بیچاره آبجی رو می گم
یه جورایی فکر می کنه باز من چون اونو می خوام به سمتش اومدم
خدا یا بهش بفهمون که این جوری نیست
بهش بفهمون که تو نمی خوای که چنین بشه
ای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا