سلام
خدا چه رو دیگه می خوای بهم نشون بدی ؟؟ها؟؟
خوار و کوچیک شدنمو
چی؟؟
خدا دیگه طاقت ندارم دارم می ترکم
خدا جوابمو بده
می دونم باید بهت توکل کنم
یه بار کردم خودت خیلی چیز ها رو بهم نشون دادی
خدا تنهاااااااااااااااااااااااااااک نزار
خدا التماست می کنم
خداااااااااااااااااااااااا
گریه گریه گریه گریه گ گ گ ....
چه تصور ابلهانه ایباورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم
میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است.....باورم نمیشد
اما دیگر برایم باور شد
که بهترین آدمها میتوانند بدترین شوند
و تو که روزی بهترین بودی....ناگهان بدترین شدی....
چه چیز را میخواهی به رخم بکشی؟؟؟
سادگیم را ؟؟؟؟؟؟
اما بدان....سادگیم را ساده نگیر
باورت کردم....به خیال خامم که تو هم باورم کردی....
با تو دنیایی نقره ای ساختم
با تو نفس کشیدم....
به تو امید بستم.....
چه راحت شکستی و رفتی.....
چه بی خیال آتش زدی....این دل بی درمان را.....
چه دیر شناختمت،افسوس میخورم که چرا اینقدر بدبخت وساده بودم....
تو زلالیم را ندیدی، به بازیم گرفتی حداقل برای بار آخر منو به بدترین شکل بازی دادی.....
مرا،احساسم را به بازی گرفتی....
من بازیچه نیستم.....عروسک هم نیستم،تو به من دروغ گفتی....
دروغی بزرگ که منو دوست داشتی ....
هرگز نمی بخشمت
همه ی کارهات فریب بود
همه
از وقتی که آبجیم از مکه تو عوض شدی
اون موقع امیر اومد خواستگاریت
ولی تو بهم چیزی نگفتی
عوض شده بودی
قضیه دانشگاه هم که بهونه کردی که باهام دعوا بگیری و از دسته من راحت بشی
بعد آموزشی که اومدم تو گفتی کاری اصلا باهاش نداری
اگه نداری تو که اصلا پاتو تویه مسجد جامع نمی زاشتی چی شد که هر روز نماز می رفتی مسجد جامع
همش ریا و فریب
خیلی بهم بد کردی دختر
خیلی
یه روزی یه جایی همون طوری که تو زخمتو رو دلم گذاشتی منم زخمو بد جوری رو دلت می زارم
ببین چکار می کنم
دعا کن که اون روز نرسه و من بمیرم