-
خدااا
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 07:28
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سزامه سزامه این تنهایی سزامه که ژیش چشم تو همه ی خاطارامون رو تک تک پر پر کنم این گریه نیست این سهم من از درده سهم من از بغض نگاه تو خدااااااااا خدا دارم دیوانه میشم خداا صدامو می شنوی چرا این قدر بدبختم؟ چرا چچرا هر دری از زندگیم برای تشکیل...
-
.....
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 21:16
امشب جات خوشه جای من چی؟ کی کنارمه؟ برای چی؟ کجام م م ؟ خدا چقدر تنهام خدااااااااااا دارم دق می کنم به روح هیچکس نمیارم چی بگم به دیگران همه یه جوری دلشون خوش کردن به یه چیزی من چی؟ یکی رو که دوست داشتم امشبم مثله سال های قبل نیست در کنارم شایدم لیافتو نداشتم خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تولدت مبارک ای...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 29 مهرماه سال 1388 10:53
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 حمید مصدق * تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 شهریورماه سال 1388 17:50
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 چه جوری می تونی امسال روزه بگیری؟؟ من که نبخشیدمت خدا شاید ببخشه تو رو یک سال از لحظه با تو بدون گذشت دارم می رسم به روزهایی خداحافظی روزهایی که تو باهاش آشنا شدی و دوران فیلم بازی کردنت و دعوا انداختنت فکر نکن فراموشت کردم نه اینو بگم با دیدن هر دختری که ... به...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 15:21
بیا یکم برگردیم به عقب تو زندگی ماها که واسمون یه اسرار و هیشکی جز. خدا از اون با خبر نیست ممکنه اتفاقاتی بیوفته که تا آخر عمرت با خودت به گور میره اتفاقاتی تلخ و شیرین شیریناش جای خود ولی... ولی این تلخیه آدمو خیلی اذیت میکنه و نمیتونی به هیچ کسی بگی و با خودت به گور میبریش ... خیلی سخته وقتی یادش میوفتی اون لحظه اگه...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 15:11
چه با تو وچه بدون تو بی دلیل و بدون هیچ چاره ای زندگی می گذرد ولی به سختی چه با هم وچه دور از هم بدون دلیل به زندگی کردن محکوم هستیم چه با خیال و رو یا و چه در حقیقت تنها دلیل زندگی خوشبخت شدن هست نه تو گناهی داری ونه من اینک نه تو کنار منی ونه من کنارت ولی با این حال باز هم زندگی در جریان است در انتطار آن زمانی که می...
-
یادگاری
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1388 12:21
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام نمی دونم تویه درونم چی میگذره بد جوری دلم واسط تنگ شده خیلی این قدر دلتنگیتو کردم که یه شبه زدم رفتم مشهد می دونی کجا ها رفتم؟ اونجایی که تویه صحن انقلاب وقتی داشت روزه می خوند همدیگر رو نگاه کردیم ژیش مامانت کلی گریه کردیم !! یادته!!!؟ نیست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 13:42
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 وقتی تو رو برای اولین بار دیدم ، هر روز با دیدنت دلم پرواز میکرد ، یه جورایی آرامش رو ازم گرفته بودی ، یه کم که گذشت دیدم حسم به تو چیز دیگه ست ، احساس کردم رنگ و بوی دیگه ای داره ، به اینکه هر روز صداتو بشنوم ، هر روز ببینمت ، نمیدونم ، با خودم فکر میکردم هر کاری...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 13:40
کاش بدانی نبودنت ، ندیدنت یا برای همیشه رفتنت هرگز بهانه نمی شود برای فراموش کردن تو
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 13:39
می رسد روزی که بی من روز ها را سر کنی می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی می رسد روزی که تنها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
-
چرا؟؟؟؟؟
سهشنبه 13 اسفندماه سال 1387 13:32
چرا باید؟ همیشه عکس نازت روبرویم نگاه تو دلیل جستجویم چرا باید تمام حرف ها را بدون تو به تصویرت بگویم ز دست تو رنجیدم و چیزی نگفتم با دیگرانت دیدم و چیزی نگفتم کلی سفارش کرده بودی من نفهمم این نکته را فهمیدم و چیزی نگفتم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 بهمنماه سال 1387 12:17
شبی غمگین،شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند،نگاهم را گرفتار فنا کرد،به من میگفت تنهایی غریب است،ببین با غربتش با ما چه ها کرد،تمام هستی ام بود و نفهمیدکه در قلبم چه آشوبی به پا کردو او هرگز سکوتم را نمیدید،اگر چه تا ته دنیا صدا کرد 20 بهمن سالروز تولد یکی است... یکی در این دنیا...
-
سرنوشت عشق تلخ
پنجشنبه 17 بهمنماه سال 1387 09:55
نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال پرسه ای آغاز کردیم در خیال دل به یاد آورد ایام وصال از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سال از عمررفت و بر نگشت دل به یاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را آن نظر بازی آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را همچو رازی مبهم و سر بسته بود چون من از تکرار او هم خسته...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 آذرماه سال 1387 11:14
سلام خدا چه رو دیگه می خوای بهم نشون بدی ؟؟ها؟؟ خوار و کوچیک شدنمو چی؟؟ خدا دیگه طاقت ندارم دارم می ترکم خدا جوابمو بده می دونم باید بهت توکل کنم یه بار کردم خودت خیلی چیز ها رو بهم نشون دادی خدا تنهاااااااااااااااااااااااااااک نزار خدا التماست می کنم خداااااااااااااااااااااااا گریه گریه گریه گریه گ گ گ ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 23:30
چه تصور ابلهانه ایباورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است.....باورم نمیشد اما دیگر برایم باور شد که بهترین آدمها میتوانند بدترین شوند و تو که روزی بهترین بودی....ناگهان بدترین شدی.... چه چیز را میخواهی به رخم بکشی؟؟؟ سادگیم را ؟؟؟؟؟؟ اما بدان....سادگیم را ساده نگیر باورت...
-
نمی تونم
یکشنبه 10 آذرماه سال 1387 10:15
نمی تونم نمی تونم خنده کنم دلم رو از خوشی ها آکنده کنم آخه تنهام آخه تنهام یه آشنا سنگ صبور یه کس می خوام دیگه دارم خفه می شم نفس می خوام آخه تنهام آخه تنهام توی دل صحرا تو عمق دریا پی تو می گشتم و ندیدمت توی خط کتاب و توی تب تاب پی تو می گشتم و ندیدمت تا اینکه دونستم دنبال تو باید با چشمای دل می گشتم آخه تو خدا جون...
-
ساده
یکشنبه 10 آذرماه سال 1387 10:08
ساده نبود گذشتن از تو برام ساده نبود کوچ تو از لحظه هام ساده نبود قصه ی بی تو بودن ساده نبود هق هق شب گریه هام چه ساده دل بریدی اشک منو ندیدی خطی رو خاطرات قشنگمون کشیدی اما به انتظار برگشتنت می مونم شب تا سحر به یادت غزل غزل می خونم چه عاشقونه خوندم چه بی بهونه رفتی ناباورانه موندم که بی نشونه رفتی من بی تو باز تنهام...
-
خیلی فریب کاری
دوشنبه 4 آذرماه سال 1387 13:36
همه ی کارهات فریب بود همه از وقتی که آبجیم از مکه تو عوض شدی اون موقع امیر اومد خواستگاریت ولی تو بهم چیزی نگفتی عوض شده بودی قضیه دانشگاه هم که بهونه کردی که باهام دعوا بگیری و از دسته من راحت بشی بعد آموزشی که اومدم تو گفتی کاری اصلا باهاش نداری اگه نداری تو که اصلا پاتو تویه مسجد جامع نمی زاشتی چی شد که هر روز نماز...
-
من الان مثله یه مار زخمی می مونم
سهشنبه 28 آبانماه سال 1387 12:15
تو رفتی امازخمتون رو دلم جا گذاشتیییییییییییی؟ الان می فههم که چقدر برات ارزش داشتم این همه حرف از عاشقی می زدی چقدر.....!!! چرا آخه آخه چرا با من این کارو کردی؟؟؟ چرا با من بیرون اومدی؟؟؟؟ هر وقت که میام دانشگاه تو راه بین نور ونوشهر یه جنگل کوچک لبه دریا هست یادته منو تو و مامانت نشستیم اونجا نهار خوردیم؟؟؟ چرا با...
-
یا حق
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 13:52
رفتی اما زخمتو تو دلم جا گذاشتی ان شا الله ..... اجب روزی رو انتخاب کردی این آخرین پستمه و می دونم دیگه نمیای
-
دست بردار
یکشنبه 19 آبانماه سال 1387 11:28
دست بردار از این هیکل غم که ز ویرانی خویش است آباد دست بردار که تاریکمو سرد چون فرو مرده چراغ از دم باد دست بردار زتو در عجبم به در بسته چه میکوبی سر؟؟؟ نیست ، میدانی ، در خانه کسی، سر فرو میکوبی باز به در زنده،اینگونه به غم،خفته ام در تابوت،حرفها دارم در دل، میگزم لب به سکوت دست بردار که گر خاموشمم،با لبم هر نفسی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 آبانماه سال 1387 10:40
آخه چه جوری می تونم تحمل کنم؟؟/ ها ؟ تو بگو؟؟؟ گریه گریه هیچ شب نمی شه که خواب درست حسابی داشته باشم همش گریه همه روز گریه دارم دیونه می شم آخه آدم چه جوری می تونم تویه دنیا یکی رو بیشتر از همه دوست داشتم اونم منو غال گذاشت و رفت اونم با تمام نیرنگ بازی و فیلم شایدم اشتباه می کنم ولی غیره این نیست...
-
گ...
شنبه 11 آبانماه سال 1387 10:33
گاهی وقتاست که سکوت مثل یه عشق یه قصه دوست داشتنیه گاهی وقتاست که نگاه بیشتر از هزار تا حرف ناگفتنیه اشک عاشق دیدنی نیست همه حرفاش گفتنی نیست رفتی اما عشقت هرگز دیگه از یاد رفتنی نیست کاره تو اشک منو شمردنده دلو پس گرفتنو سپردنه کاره من همیشه از تو گفتنه دل من محکوم به شکستنه کسی برای منو تو دلش نسوخت دستمون از هم جدا...
-
محبت درست نشود میان دوتن مگر اینکه یکی دیگری را گوید ای من
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 11:25
کی میدونه عشق چیه؟ کی میدونه عشق کجاست؟ کی مفهوم عشق واقعی رو می دونه؟ کی تا حالا یه عشق واقعی رو تجربه کرده؟ بعضیها عشقشون مادیاته. بعضیها عشقو تو قیافه آدما جستوجو میکنن بعضیها تو هوس دنباله عشق میگردن ولی بعضیها تو قلبشون و تو دلشون دنبال اون می گردن. بعضیها وقتی عاشق میشن یادشون میره که غرور دارن و خودشونو فراموش...
-
تنهام گذاشتی
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 10:34
می دونی چقدر دلم برات تنگ شده؟؟؟؟ رفتی ولی جیگرمو سزوندی شبی نیست که خواب داشته باشم همش خواب و دل تنگیتو می کنم ولی رفتی خیلی وقت ها فکرتو می کنم به خودم می گم لعنت به دختر ها همشون فقط فیلم بلدن همشون فقط ادعا دارند فقط تضاهر فقط فقط تو همونی بودی که تویه دهانم غذا می زاشتی؟؟؟ تو همونی نبودی که لقمه رو با من می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 آبانماه سال 1387 10:34
می دونی چقدر دلم برات تنگ شده؟؟؟؟ رفتی ولی جیگرمو سزوندی شبی نیست که خواب داشته باشم همش خواب و دل تنگیتو می کنم ولی رفتی خیلی وقت ها فکرتو می کنم به خودم می گم لعنت به دختر ها همشون فقط فیلم بلدن همشون فقط ادعا دارند فقط تضاهر فقط فقط تو همونی بودی که تویه دهانم غذا می زاشتی؟؟؟ تو همونی نبودی که لقمه رو با من می...
-
تنهام م م م م م م
شنبه 27 مهرماه سال 1387 11:30
روزی شیوانا ، پیر معرفت یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. شیوانا نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بیوفایی یار صحبت کرد و اینکه دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خودحفظ...
-
امتحان
شنبه 27 مهرماه سال 1387 11:23
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی . مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این...
-
ماهی کوچک
شنبه 27 مهرماه سال 1387 11:19
ماهی شده بود باورش تور را اگه بندازه سرش میشه عروس ماهی ها شاه ماهی میشه همسرش ماهی باورش نبود تور را اگه بندازه سرش نگاه گرم ماهی گیر میشه نگاهه آخرش
-
تنها ترین تنهای دنیا
پنجشنبه 25 مهرماه سال 1387 11:40
قفس داران سکوتم را شکستند دل دائم صبورم را شکستند به جرم پا به پای عشق رفتن پرو بال عبورم را شکستند مرا از خلوتم بیرون کشیدن چه بی پروا حضورم را شکستند تمنا در نگاهم موج می زد ولی رویای دورم را شکستند