دل شکسته

-ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ-

دل شکسته

-ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ--ـ-ـ-ـ-

خدااا

سزامه

سزامه این تنهایی سزامه

که ژیش چشم تو همه ی خاطارامون رو تک تک پر پر کنم

این گریه نیست

این سهم من از درده

سهم من از بغض نگاه تو

خدااااااااا

خدا دارم دیوانه میشم

خداا صدامو می شنوی

چرا این قدر بدبختم؟

چرا

چچرا هر دری از زندگیم برای تشکیل زندگیم باز میشه بسته هست؟

خدا دارم بریده میشم

خدا تو رو به حق خودت قسم آبرو داری کن

خدا این بندت بیشتر از هر وقت بهت احتیاج داره

بهت احتیاج داره که آروم بشه

می دونم تویه هر کاریت یه دنیا حکمت وجود داره ولی من طاقتشو ندارم

همون جوری که قبلا بهم نشون دادی وجودت خیلی نزدیک تر از اونی چیزی که من فکرشو می کنم

چرا بابام این جوری می کنه؟

یعنی خوشبختی پسر شو نمی خواد؟

چرا بازی در میاره برای من

خدا ای کاش به اندازه کافی پول داشتم که منت کسی رو الان نمی کردم و به کسی نمی گفتم

چرا داره بازی در میاره؟

 

.....

امشب جات خوشه

جای من چی؟

کی کنارمه؟

برای چی؟

کجام م م ؟

خدا چقدر تنهام

خدااااااااااا دارم دق می کنم

به روح هیچکس نمیارم

چی بگم به دیگران

همه یه جوری دلشون خوش کردن به یه چیزی

من چی؟

یکی رو که دوست داشتم امشبم مثله سال های قبل نیست در کنارم

شایدم لیافتو نداشتم

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

تولدت مبارک ای عزیزترین کس زندگیم

حمید مصدق

*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

جواب فروغ فرخ زاد

 

من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

 

چه جوری می تونی امسال روزه بگیری؟؟

من که نبخشیدمت

خدا شاید ببخشه تو رو

یک سال از لحظه با تو بدون گذشت

دارم می رسم به روزهایی خداحافظی

روزهایی که تو باهاش آشنا شدی و دوران فیلم بازی کردنت و دعوا انداختنت

فکر نکن فراموشت کردم

نه

اینو بگم با دیدن هر دختری که ... به یاد تو می افتم و تنفر من از دختر بیشتر میشه

من که دعا کم می کنم ولی همیشه برات دعا کردم که خوشبخت بشی

گذاشتم راحت بری

گذاشتم به زندگیت برسی

این قدر بزرگ بودم که سکوت بزرگی کردم

نبین چه ساکتم

مدام دارم تویه خودم می ترکم

چه شبا به حاله خودم دارم گریه می کنم

حتما می خوای بگی زمان همه چیز رو درست می کنه

آره حق با توهه

زمان تنفر منو نسبت به جنش مخالفم بیشتر کرده و دیوانگی منو نسبت به تو که چرا بهت اعتماد کردم؟؟!!!

بهم گفتی به خاک عزیزت قسم که برات خیلی عزیزه....

زدی زیر گریه

چرا

چون خاک عزیزت برات خیلی مهم بود

نه فکر می کنم اونم فیلمت بود

زندگی آی زندگی

خسته ام خسته ام

خدایا چه قدر تو بزرگی که هر اتفاق بزرگی تویه زندگیم می یوفته با خواب بهم میگی

خدایا شکرت

امیدوارم خدا تویه این ماه رمضان ببخشه تو رو

بیا یکم برگردیم به عقب تو زندگی ماها که واسمون یه اسرار و هیشکی جز. خدا از اون با خبر نیست ممکنه اتفاقاتی بیوفته که تا آخر عمرت با خودت به گور میره اتفاقاتی تلخ و شیرین شیریناش جای خود ولی... ولی این تلخیه آدمو خیلی اذیت میکنه و نمیتونی به هیچ کسی بگی و با خودت به گور میبریش ... خیلی سخته وقتی یادش میوفتی اون لحظه اگه شاد ترین آدم روی کره زمین باشی یه دفعه به آدم غمگینی تبدیل میشی که تمام غم عالم تو دلش کاشته میشه و حیرون از اون کار.... زمه زمه چرا...آخه چرا.... تو زبونت میگرده و نمیدونی از شدت افسردگی و غم به کجا پناه ببری هیشکی نمیتونه دلتو آروم کنه ..اگه بتونی گریه میکنی و خودتو ملامت میکنی اگه نه که مثل یه بغض تو گلوت میمونه واز سرد درد میترکه سرت میخوای محکم بزنی به دیوار سرتو....

آره منم تو همچین وضعیتیم خیلی سعی کردم از یاد ببرمش داشتم موفق میشدم وهزار تا کار انجام میدادم که فقط یاد اون کار نیوفتم ولی امروز... لعنت به این زمان و ساعتی که منو به یاد اون کار انداخت داشتم میرفتم طبقه بالا که یهو چشمم به یه یادگار از اون کار افتاد .

کاش.. کاش.. کاش... وهمین طور کاش هایی که با حسرت از دهنمون بیرون میاد و از چاره اندیشی برای خود عاجزیم ....و صدها بار رو به آینه می ایستیم

و از نگاه کردن به خودمون خجالت میکشیم من که تا حالا نتونستم تو آینه خودم واسه مدتی ببینم و با خودم حرف بزنم نمیتونم این کارو انجام بدم .... وقتی یاد حرفای دیگران ویا پدر و مادر میوفتیم که همش راست بودن و ما گوش نمیکردیم چه قدر پشیمونیم .. خدا میدونه که در این زمان که میگذره ثانیه ها ولحظه هاش قرار چه کاری بکنیم که در آینده از خودمون شرمنده شیم ....

چه با تو وچه بدون تو

بی دلیل و بدون هیچ چاره ای زندگی می گذرد

ولی به سختی

چه با هم وچه دور از هم

بدون دلیل به زندگی کردن محکوم هستیم

 
چه با خیال و رو یا و چه در حقیقت

تنها دلیل زندگی خوشبخت شدن هست

نه تو گناهی داری ونه من

اینک نه تو کنار منی ونه من کنارت

ولی با این حال باز هم زندگی در جریان است

در انتطار آن زمانی که می آیی و نگاهت را به نگاهم می سپاری

چشم به راهت نشسته ام

آن زمان که بدون ترس و استرس می توانیم حرف دلمان را بر زبان بیاوریم

وقتی در عشق های غریبه برای دلمان مرحمی پیدا کنیم

و آن زمان است که به فکر فرو می رویم

و برای کارهایمان دلیلی جستجو می کنیم

آری آن زمان اطرافمان را احاطه خواهد کرد

یک پوچی که هرگز پایانی ندارد

در یک لحظه تمام تصور و رویاهایمان

برایمان بی معنی خواهد بود

آن زمان است که ما به باور میرسیم ومعنی عشق را درک می کنیم

و البته شکست را . . . . . . . . . 


یادگاری

سلام

نمی دونم تویه درونم چی میگذره

بد جوری دلم واسط تنگ شده

خیلی

این قدر دلتنگیتو کردم که یه شبه زدم رفتم مشهد

می دونی کجا ها رفتم؟

اونجایی که تویه صحن انقلاب وقتی داشت روزه می خوند همدیگر رو نگاه کردیم ژیش مامانت کلی گریه کردیم!!

یادته!!!؟

نیست اگه بود نمی رفتی

یادته به خاطر خانوادت شب داشتیم تویه حرم قدم می زدیم کلی زدی زیر گریه

نیست

به جان خودم نیست

گریه کردی

سرتو گذاشتی رو شونم

بعد نگهبانه اومده بود گفتچی شد من گفتم هیچی

بغل اون آرامگاه بود

با هم رفتیم فاتحه خوندیم

یادته نماز جمعه تویه اون صحن خوندیم

یادته؟؟

نیست

دیروز هم همون جا نماز جمعه خوندم

کلی گریه کردم

ولی از آقا حلالیت خواستم گفتم شکرتت خدا

تو یه چیزی می دونستی که این جوری شد

رفتم تویه همون کبابی که شام خریدیم با نوشابه

ولی پیداش نکردم

دلم داشت بالا می اومد

رفتم تویه حرم کلی گریه کردم

سبک شدم

گریه هایی که ۷ ماه بود تویه خودم نگه داشتم و چیزی نگفتم

نمی دونم چه طور اون موقع تونستم ساکت بشم

منی که....

یه امتحان لازم بود که ببینم چه قدر برات ارزش دارم که آخر هم معلوم شد

یادته با مامان شبه جمعه کجا موندیم

بعد دو تایی رفتیم دمه دستشویی و تو چادرتو به من دادی رفتی دستشویی و اومدی بعد نشیتیم کلی حرف زدیم

آخر یادمون اومد مادرت تنها هست

یادته ؟؟؟؟!!!!

نیست

نیست

نیست

چه شوخی هایی تویه خونه باهات و مادرت نکردم

چه قدر اذیتت می کردم

الان کجایی؟؟

الان با کی حرف بزنم؟

با کی درد دل کنم

با کی شوخی کنم؟؟

کجایی تو

آها هنوز هم باورم نمی شه که تو کس دیگه رو به جام انتخاب کردی

می دونی چرا نمی تونی اینا رو درک کنی؟؟؟

چون تنها نیستی و یکی پیشته

چون یکی رو جایگزین کردی

چطوری می تونم یکی رو به جای تو انتخاب کنم؟؟

دیگه به هیچ چی اعتماد ندارم به هیچ کی

هیچ وقت تو و مخصوصا مادرتو نمی بخشم

الان که یادم میاد چه شب های درد ناکی داشتم ترم پیش

من که تا حالا به جز یه درس چیزی نیوفتادم ترم پیش ۹ واحد افتادم

یه حاج آقا استاد دانشگاه هست به نام نبویان که میگه

تویه آخرت تو رو میارن به جرم این که تو باعثه گناه ده ها نفر شدی

تو باعث تاخیر ده ها نفر شدی

فامیلت زندگی تو رو دید ازدواج نکرد

...

....

دیگه حال نوشتن ندارم

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا جون خیلی دوستت دارم

 

وقتی تو رو برای اولین بار دیدم ، هر روز با دیدنت دلم پرواز میکرد ، یه جورایی آرامش رو ازم گرفته بودی ، یه کم که گذشت دیدم حسم به تو چیز دیگه ست ، احساس کردم رنگ و بوی دیگه ای داره ، به اینکه هر روز صداتو بشنوم ، هر روز ببینمت ، نمیدونم ، با خودم فکر میکردم هر کاری بکنم که فقط مال خودم باشی ، حاضر نبودم به هیچ وجه از دستت بدم ، اون وقت بود که فهمیدم عاشقت شدم . عشق . همون کلمه رویایی ، و حالا که به دستش آوردم ، می خوام هر جور شده با چنگ و دندون اونو حفظ کنم ، حتی به هر قیمتی و این رو بدون و مطمئن باش ، به این رسیدم که زمانی میتونم ادعا کنم عشقم واقعیه که رهاش کنم و بزارم عشقم پرواز کنه ، آزاد آزاد ، بزارم اونقدر بره که انتهای آسمون ببینمش ، مطمئن باش اگه دلش عاشق باشه و اگه برگشتنی باشه بر میگرده و اون وقته که عشق شکوه و عظمتش رو نشونت میده و تو واقعا خوشبختی ، اما اگه برنگشت میسپارمش دست خدا ، میذارم اینقدر پرواز کنه تا به اون جایی که میخواد برسه ، به همون جایی که دل کوچیکش شاد باشه و احساس سعادت کنه ، درسته که دیگه مال من نیست و برای من آواز نمیخونه ، درسته که تحمل نبودن و نداشتنش خیلی سخته ، اما اگه اون راضی و خوشحاله من هم باید از خوشبختی و شادی اون خوشحال باشم و براش آرزوهای زیبا داشته باشم اگه تونستم این کار رو بکنم ، تونستم به این احساس خدایی برسم ، اونوقته که میتونم ادعا کنم عاشقم و به عشقم افتخار کنم ، پس بدون من به همه اینها رسیدم ، چون اون وقتی که فهمیدم چقدر عاشق عشقتم با خودم فکر کردم دیدم نه ، هنوزم همونقدر دوستت دارم و رسیدن تو به آرزوهات ، برای من هم آرزوست و دوست دارم به همه آرزوهات برسی حتی به این قیمت که خدای نکرده مال من نباشی . پس میتونم ادعا کنم عاشقتم و یه دنیا دوستت دارم.

 

کاش بدانی نبودنت ، ندیدنت یا برای همیشه رفتنت هرگز بهانه نمی شود برای فراموش کردن تو

می رسد روزی که بی من روز ها را سر کنی می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی می رسد روزی که تنها در کنار عکس من نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی

چرا؟؟؟؟؟

چرا باید؟

       همیشه عکس نازت روبرویم

       نگاه تو دلیل جستجویم

       چرا باید تمام حرف ها را

       بدون تو به تصویرت بگویم


  ز دست تو رنجیدم و چیزی نگفتم            

            با دیگرانت دیدم و چیزی نگفتم

                                            کلی سفارش کرده بودی من نفهمم

                          این نکته را فهمیدم و چیزی نگفتم

 
 

شبی غمگین،شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد دلم در حسرت دیدار او ماند،نگاهم را گرفتار فنا کرد،به من میگفت تنهایی غریب است،ببین با غربتش با ما چه ها کرد،تمام هستی ام بود و نفهمیدکه در قلبم چه آشوبی به پا کردو او هرگز سکوتم را نمیدید،اگر چه تا ته دنیا صدا کرد

20 بهمن سالروز تولد یکی است... یکی در این دنیا نامرد...خودش هم نامرد نامرد است با تمام آزارهایش...نامردیهایش....تولدش مبارک -------------------------------امشب گریه میکنم .گریه میکنم برای تو، برای خودم برای تموم اونایی که خواستن گریه کنن نتونستن. برای تمام اون چیزی که خواستی ونبودم خواستم وبودی. امشب گریه میکنم به وسعت دریا به وسعت بیشه به وسعت دل عاشق.برای تو...برای تو....و به پاس احترام تمام تحقیرهایی که ازدیگران شنیدم وهنوز شکست نخوردم-----------------------وقتی که میگویی دوستت دارم اول روی این جمله فکر کن شاید نوری را روشن کنی که خاموش کردن آن به خاموش شدن او ختم شود

گناه من شاید این بود که تمام رؤیاهایم را از کوچه‌های زندگی گرفتم و به آغوش دختری سپردم که ماندنی نبود هر چند آغاز راه را دشوار دیدم اما دل سپردم و رها شدم در قلبی که تنها زمزمه‌اش نتوانستن بود دلم به حال دلتنگیهایش سوخت خواستم شکسته های دلش را بند بزنم ولی...دلم شکست . نگاهش کردم آری گناه من شاید دل باختن به آن نگاه بود و قدم زدن با دختری که عشق را شایسته‌ی تلاش و خواستن نمی‌دانست تا اینکه یک روز رفتن را بهانه کرد...و من هنوز هم عاشقم!!! او می داند و باز می رود................!!!!!! "

سکوت سکوت باز هم سکوت

اگر روزی دلت لبریز غم بود گذارت بر مزار کهنه ام بود بگو این بی نصیب خفته در خاک یه روزی عاشق و دیوانه ام بود

سرنوشت عشق تلخ

نیمه شب آواره و بی حس و حال در سرم سودای جامی بی زوال

پرسه ای آغاز کردیم در خیال دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دو سالی می گذشت یک دو سال از عمررفت و بر نگشت

دل به یاد آورد اول بار را خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اسرار را آن دو چشم مست آهو وار را

همچو رازی مبهم و سر بسته بود

چون من از تکرار او هم خسته بود

 آمد و هم آشیان شد با من او همنشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی اینچنین آغاز شد دلبستگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر

وای از آن عمری که با او شد بسر

مست او بودم ز دنیا بی خبر دم به دم این عشق می شد بیشتر

آمد و در خلوتم دمساز شد گفتگوها بین ما آغاز شد

 گفتمش در عشق پا بر جاست دل گر گشایی چشم دل زیباست دل

گر تو زورق بان شوی دریاست دل بی تو شام بی فرداست

دل دل ز عشق روی تو حیران شده در پی عشق تو سر گردان شده

گفت در عشقت وفادارم بدان من تو را بس دوست می دارم بدان

شوق وصلت را بسر دارم بدان چون تویی مخمور خمارم بدان

با تو شادی می شود غم های من با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده دل ز جادوی رخت افسون شده

جز تو هر یادی به دل مدفون شده عالم از زیباییت مجنون شده

بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

در سرم جز عشق او سودا نبود بهر کس جز او در این دل جا نبود

دیده جز بر روی او بینا نبود همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شهره ی آفاق بود در نجابت در نکویی طاق بود

 روزگار اما وفا با ما نداشت طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

 آخر این قصه هجران بود و بس حسرت و رنج فراوان بود و بس

یار ما را از جدایی غم نبود در غمش مجنون و عاشق کم نبود

 بر سر پیمان خود محکم نبود سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست ساده هم آن عهد و پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست رفت و با دلدار دیگر عهد بست

 با که گویم او که هم خون من است خصم جان و تشنه ی خون من است

بخت بد بین وصل او قسمت نشد این گدا مشمول آن رحمت نشد

آن طلا حاصل به این قیمت نشد

عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست با چنین تقدیر بد تدبیر نیست

از غمش با دود و دم همدم شدم باده نوش غصه ی او من شدم

مست و مخمور و خراب از غم شدم ذره ذره آب گشتم کم شدم

آخر آتش زد دل دیوانه را سوخت بی پروا پر پروانه را

عشق من از من گذشتی خوش گذر بعد از این حتی تو اسمم را نبر

خاطراتم را تو بیرون کن ز سر دیشب از کف رفت فردا را نگر

آخر این یکبار از من بشنو پند بر من و بر روزگارم دل مبند

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود عشق دیرین گسسته تار و پود

گرچه آب رفته باز آید به رود ماهی بیچاره اما مرده بود

 بعد از این هم آشیانت هر کس است باش با او یاد تو ما را بس است

سلام 

خدا چه رو دیگه می خوای بهم نشون بدی ؟؟ها؟؟ 

خوار و کوچیک شدنمو 

چی؟؟ 

خدا دیگه طاقت ندارم دارم می ترکم 

خدا جوابمو بده 

می دونم باید بهت توکل کنم 

یه بار کردم خودت خیلی چیز ها رو بهم نشون دادی 

خدا تنهاااااااااااااااااااااااااااک نزار 

خدا التماست می کنم 

خداااااااااااااااااااااااا 

گریه گریه گریه گریه گ گ گ ....

چه تصور ابلهانه ایباورم نمیشد که روزی با دست تو بشکنم

 میگفتی توی این دنیا هر چیز محالی ممکن است.....باورم نمیشد

 اما دیگر برایم باور شد

 که بهترین آدمها میتوانند بدترین شوند

 و تو که روزی بهترین بودی....ناگهان بدترین شدی....

 چه چیز را میخواهی به رخم بکشی؟؟؟

 سادگیم را ؟؟؟؟؟؟v 

اما بدان....سادگیم را ساده نگیر

 باورت کردم....به خیال خامم که تو هم باورم کردی....

 با تو دنیایی نقره ای ساختم

 با تو نفس کشیدم....

 به تو امید بستم.....

 چه راحت شکستی و رفتی.....VD 

چه بی خیال آتش زدی....این دل بی درمان را.....

 چه دیر شناختمت،افسوس میخورم که چرا اینقدر بدبخت وساده بودم....V 

تو زلالیم را ندیدی، به بازیم گرفتی حداقل برای بار آخر منو به بدترین شکل بازی دادی.....

 مرا،احساسم را به بازی گرفتی....

 من بازیچه نیستم.....عروسک هم نیستم،تو به من دروغ گفتی....V 

دروغی بزرگ که منو دوست داشتی .... 

هرگز نمی بخشمت V

نمی تونم

نمی تونم نمی تونم خنده کنم
دلم رو از خوشی ها آکنده کنم
آخه تنهام آخه تنهام
یه آشنا سنگ صبور یه کس می خوام
دیگه دارم خفه می شم نفس می خوام 
آخه تنهام آخه تنهام

توی دل صحرا تو عمق دریا پی تو می گشتم و ندیدمت
توی خط کتاب و توی تب تاب پی تو می گشتم و ندیدمت
تا اینکه دونستم دنبال تو باید با چشمای دل می گشتم
آخه تو خدا جون ساحل امید من و برای ساحل می گشتم 

آره تو دیگه دونستم
تو کس نیستی
نفس نیستی
نه هوس نیستی
همه جا هستی و هیجا نیستی

رمز امیدی
صبح سپیدی
عشق و نویدی خداجون
زندونی دردم فقط تویی ای تو
کلید قفل این زندون

ساده

ساده نبود گذشتن از تو برام 

ساده نبود کوچ تو از لحظه هام 

ساده نبود قصه ی بی تو بودن 

ساده نبود هق هق شب گریه هام 

چه ساده دل بریدی اشک منو ندیدی 

خطی رو خاطرات قشنگمون کشیدی 

اما به انتظار برگشتنت می مونم 

شب تا سحر به یادت غزل غزل می خونم 

چه عاشقونه خوندم چه بی بهونه رفتی 

ناباورانه موندم که بی نشونه رفتی 

من بی تو باز تنهام از تو چی مونده برجا 

از تو چی مونده برجا جز مشتی خاطرات 

اما به انتظار برگشتنت می مونم 

شب تا سحر به یادت غزل غزل می خونم

خیلی فریب کاری

همه ی کارهات فریب بود 

همه 

از وقتی که آبجیم از مکه تو عوض شدی 

اون موقع امیر اومد خواستگاریت 

ولی تو بهم چیزی نگفتی 

عوض شده بودی 

قضیه دانشگاه هم که بهونه کردی که باهام دعوا بگیری و از دسته من راحت بشی 

بعد آموزشی که اومدم تو گفتی کاری اصلا باهاش نداری 

اگه نداری تو که اصلا پاتو تویه مسجد جامع نمی زاشتی چی شد که هر روز نماز می رفتی مسجد جامع 

همش ریا و فریب 

خیلی بهم بد کردی دختر 

خیلی 

یه روزی یه جایی همون طوری که تو زخمتو رو دلم  گذاشتی منم زخمو بد جوری رو دلت می زارم 

ببین چکار می کنم 

دعا کن که اون روز نرسه و من بمیرم

من الان مثله یه مار زخمی می مونم

تو رفتی امازخمتون رو دلم جا گذاشتیییییییییییی؟ 

الان می فههم که چقدر برات ارزش داشتم 

این همه حرف از عاشقی می زدی چقدر.....!!! 

چرا آخه 

آخه چرا با من این کارو کردی؟؟؟  

چرا با من بیرون اومدی؟؟؟؟ 

هر وقت که میام دانشگاه تو راه بین نور ونوشهر یه جنگل کوچک لبه دریا هست 

یادته منو تو و مامانت نشستیم اونجا نهار خوردیم؟؟؟ 

چرا با من بیرون اومدی که الان این جوری بری؟؟؟ 

چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟ 

اینگار تمام زندگیمو آتیش زدی 

تو که اینا رو نمی فهمی 

چون آقا تازه دوماد پیشتونه و بهتون خوش میگذره 

باشه دوران خوشیتون بالاخره تموم میشه 

باشه یه روزی یه جایی زخمه منم و دلت می زارم  

به امید دیدار بد

یا حق

رفتی اما زخمتو تو دلم جا گذاشتی

ان شا الله .....

اجب روزی رو انتخاب کردی

این آخرین پستمه

و می دونم دیگه نمیای


دست بردار

دست بردار از این هیکل غم

که ز ویرانی خویش است آباد

دست بردار که تاریکمو سرد

چون فرو مرده چراغ از دم باد

دست بردار زتو در عجبم

به در بسته چه میکوبی سر؟؟؟ نیست ، میدانی ، در خانه کسی، سر فرو میکوبی باز به در

زنده،اینگونه به غم،خفته ام در تابوت،حرفها دارم در دل، میگزم لب به سکوت

دست بردار که گر خاموشمم،با لبم هر نفسی فریاد است، میکشم پای بر این جاده ی پرست،میزنم گام بر این راه عبوس، پای پر آبله،دل پر اندوه از رهی میگذرم سر در خویش،میخزد هیکل من از دنبال،میرودسایدی من پیشاپیش

میروم باره خود،سر فرو،چهره بهم،با کسم کاری نیست،سر چه بندی به رهم؟؟

دست بردار!

چه سود آید بار؟

از چراغی که نه گرماش نه نور؟

چرا مید از دل تاریک کسی؟ که نهادنش سر زنده به گور ، میروم یک به راهیی مطرو

که فرو رفته به آنفاق سیاه،دست بردار از ین عابر مست،

یک طرف شو، منشین بر سر راه

الهی به امید تو نه به امید خلایق روزگار

خدا به همرات به سلامت

یادته؟؟؟؟؟؟؟

اینا رو تو برام مسیج کردی؟؟

یادته؟؟؟

راست گویی در عجبم که چه سودیت که تو عاشقم نبودی و نیستی

چه سود که در درون تو چیزی از دوست داشتن نبود

الهی شکر که از آزمودن چه چیزها یافت می کنی

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست،بلکه یخ بستن وجود آدم هاس و بستن چشم هاست.....

این حرفت هیچ وقت یادمه نمی ره

آخه چه جوری می تونم تحمل کنم؟؟/ 

ها ؟ 

تو بگو؟؟؟ 

گریه گریه 

هیچ شب نمی شه که خواب درست حسابی داشته باشم 

همش گریه  

همه روز گریه 

دارم دیونه می شم 

آخه آدم چه جوری می تونم 

تویه دنیا یکی رو بیشتر از همه دوست داشتم اونم منو غال گذاشت و رفت 

اونم با تمام نیرنگ بازی و فیلم 

شایدم اشتباه می کنم 

ولی غیره این نیست 

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

گ...

گاهی وقتاست که سکوت     مثل یه عشق      یه قصه دوست داشتنیه 

گاهی وقتاست که نگاه     بیشتر از هزار تا حرف ناگفتنیه 

 

اشک عاشق دیدنی نیست 

همه حرفاش گفتنی نیست  

رفتی اما     عشقت هرگز   دیگه از یاد رفتنی نیست 

 

کاره تو اشک منو شمردنده           دلو پس گرفتنو    سپردنه 

کاره من همیشه از تو گفتنه          دل من محکوم به شکستنه 

 

کسی برای منو تو دلش نسوخت 

دستمون از هم جدا    دستای سرد 

کسی برای آخر قصه ی ما   

واسه مرگ عشقمون گریه نکرد!!!! 

گفتی بگو عاشق و بیمار کیستی؟! 

 من عاشق تو 

 

تو بگو یار کیستی؟؟؟؟!!!!!!!!!!  

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا 

گ.......

محبت درست نشود میان دوتن مگر اینکه یکی دیگری را گوید ای من

کی میدونه عشق چیه؟ کی میدونه عشق کجاست؟ کی مفهوم عشق واقعی رو می دونه؟ کی تا حالا یه عشق واقعی رو تجربه کرده؟

بعضیها عشقشون مادیاته. بعضیها عشقو تو قیافه آدما جستوجو میکنن بعضیها تو هوس دنباله عشق میگردن ولی بعضیها تو قلبشون و تو دلشون دنبال اون می گردن. بعضیها وقتی عاشق میشن یادشون میره که غرور دارن و خودشونو فراموش میکنن ولی بعضیها تا میفهمن عاشقن تازه مغرور میشه تازه خودشو پیدا میکنه و همین جوری عشقش نابود میشه.

بعضیها تا به معشوقشون نرسن دست بردار نیستن اگرم به معشوقشون نرسن خودشونو می بازن خودشونو می کشن ........

بعضیها عاشقنو اگرم به معشوقشون نرسن بازم زندگی میکنن چون عاشقن چون عشق زندشون کرده

به قول حافظ:

هرگز نمرد آنکه دلش زنده شد به عشق

چون رسیدن ملاک عشق نیست چون در نرسیدن شوقی دارن که تو رسیدن ندارن چون پایان عشق رو نرسیدن نمیدونن

به  نظر من اگه عاشق یه آدم کامل باشیم بالاخره اونم یه روز مجبوره نه تنها مارو بلکه دنیا رو وداع کنه پس نباید عشق رو تو رسیدن دونست. اگه ما عاشق یه گل باشیم دوست داریم اون گل همیشه زنده باشه ولی اگه کمی خودخواه بشیم اون گل رو برا همیشه از دست میدیم.

پس هیچ وقت عشق رو تو رسیدن نگاه نکنید. هیچ وقت خودخواه نشید. بزارید عشقتون واسه همیشه زنده باشه .

هست آن نیست که هر لحظه کنارت باشد هست آن است که هر لحظه بیادت باشد .

نمی دونم شما چی فکر می کنید ولی من یکی که دیگه هیچ کدوم از عشق های دنیا رو واسه خودم نمیخوام ...................... شما چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

تنهام گذاشتی

می دونی چقدر دلم برات تنگ شده؟؟؟؟

رفتی ولی جیگرمو سزوندی

شبی نیست که خواب داشته باشم

همش خواب و دل تنگیتو می کنم

ولی رفتی

خیلی وقت ها فکرتو می کنم به خودم می گم لعنت به دختر ها

همشون فقط فیلم بلدن

همشون فقط ادعا دارند

فقط تضاهر

فقط

فقط

تو همونی بودی که تویه دهانم غذا می زاشتی؟؟؟

تو همونی نبودی که لقمه رو با من می خوردی

تو...............

چقدر تنهاااااااااااااااااااااااااااااااااااام

می دونم اگه هم بیام سمتت زجری که الان دارم بعدا چندین برابرش رو دارم

اومدی و عشقمو فوران کردی و رفتی

اومدی و تمام زندگیمو آتش زدی و رفتی

چه فکرا داشتم

به خاطر تو از همه زندگیم زدم

نزدم؟؟؟؟؟

ها

گفتی این کار رو کن

گفتم باشه
اون کار رو کن گفتم باشه

همش وقتی یه امتجان می کردمت مردود می شدی ولی زیاد به روت نمی آوردم

وقتی اعصابم بهم ریخته بود تو به جایه این که بیای آرومم کنی می اومدی بدتر می کردی و می گفتی که درکت نمی کنه و برام لج می کردی

وقتی هم بهت می گفتم یه بار فقط یه بار تو جلو بیا

برای مدت کوتاهی اونم از ژس اجبار اومدی و منت هم میزاشتی

تو منو به خاطر موقعیتم می خواستی

همین

گریه گریه گریه گریه

گریه

گریه